ما همچنان در پى بيان اين مسألهايم كه جهان هستى با نظام متقن و حكيمانهاى كه بر آن حاكم است، چه تقاضاهايى از ما دارد و چه وظايفى پيش پاى ما مىگذارد و خلاصه اينكه آينده اين جهان قبل از اين كه منتهى به معاد و روز رستاخيز شود، چگونه است؟ نبرد حق و باطل و سرانجام آن
در جهانى زندگى مىكنيم كه بر صراط مستقيم نظاممندى است و آفريدگار حكيم از طريق همين نظام، روزىرسانى همه جنبندگان را بر عهده گرفته است. هدايت تكوينى و تشريعى در همين نظام صورت مىگيرد. آفريدگار اين نظام، اهل ايمان را در همين جهان، نصرت مىكند و آنها را تنها نمىگذارد. خط سير اين نظام را او به گونهاى ترسيم كرده است كه كافران و مستكبران نتوانند اهل ايمان و جهادگران راه خدا را در زير چكمههاى خود نابود كنند و براى هميشه آنها را از صحنه زندگى، خارج سازند.
پايان دنيا، ورود همگان در جهنم است. ورودى كه براى برخى، خروج در پى ندارد. ولى براى بقيه، خروج در پى دارد، آن هم خروجى برقآسا يا كند يا متوسط.
نبرد حق و باطل، نبردى طولانى است و رشتهاى است كه سر دراز دارد. قطعاً نقطه آغازين آن، همان نقطه آغازين خلقت انسان است. نخستين نسل آدم ابوالبشر، يعنى هابيل و قابيل، مبارزه را آغاز كرد. در اين مبارزه، خون پاك هابيل بر زمين ريخته شد(1) و از آن پس، همواره هابيليان و قابيليان، در برابر يكديگر قرار داشتهاند و امروز نيز همين وضع ادامه دارد؛ و صد البته كه نظام هستى كه نظام نصرت اهل ايمان است، سير خود را در خط دفع قابيليان و نجات هابيليان، ادامه داده است.
در مبارزه نوح و قومى جبّار، نظام هستى با پديد آوردن طوفانى، نوحيان را بر كرسى پيروزى نشاند(2).
در مبارزه ابراهيم و نمرود، ابراهيم، طعمه آتش نمروديان گرديد و به اراده حق، شعلههاى آتش، سرد و سلامت شد و ابراهيميان جشن پيروزى گرفتند(3).
در مبارزه موسى و فرعونيان، رود نيل عهدهدار خدمت به اهل ايمان و زمينهسازى پيروزى موسويان شد. موسى در تاريكى شب، مأمور مىشود كه ياران خود را از راه خشكى كه در دريا گشوده مىشود، عبور دهد، بىآنكه از تعقيب فرعونيان و از غرق شدن، بيم و هراسى داشته باشد(4).
در پى اين مبارزه و به دنبال انحراف كليميان از راه حق و افتادن آنها به ورطه باطل، مبارزه ديگرى آغاز مىشود. قطعاً اين مبارزه، مبارزهاى دشوارتر است. اينها همانهايى بودند كه روزگارى اسير و گرفتار بودند و ظلم و ستم فرعونى چنان گلوى آنها را فشرده بود كه نمىتوانستند يك نفس راحت بكشند. اينان با قيام موسى و هارون، تنگناها را پشت سر گذاشتند و آزاد شدند، ولى افسوس كه خود در شهوت و فساد و حقكشى و بيدادگرى و انحراف و انحطاط، غوطهور شدند(5) و اينك عيسى بايد قيام كند و با اين حقستيزان پرمدّعا به مبارزه پردازد. نتيجه آن شد كه مصمم شدند عيسى را به دار آويزند؛ ولى خداوند او را حفظ كرد(6).
با سپرى شدن دوران مبارزات عيسى كه در آن دوران، پيروان آن حضرت، ميوه شجره طيّبه نصرت الهى را چيدند و كامياب شدند، نوبت به قيامى ديگر رسيد. در اين قيام، مبارزهاى چندجانبه لازم است. چراكه بايد در يك جبهه با آنهايى كه بت مىپرستند و خود را پيرو هيچ پيامبرى نمىدانند و در جبهههايى ديگر با آنهايى كه خود را معتقد به نبوت موسى يا عيسى يا زردشت معرفى مىكنند، مبارزه كند.
سر و كار عيسى با كليميان منحط بود، ولى اكنون سر و كار پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله، هم با كليميان منحط و هم با مسيحيان منحرف و هم با زردشتيان حقيقتناشناس و هم با بتپرستان گمراه است و حقيقتاً مبارزه، بلكه نبردى همهجانبه در مىگيرد و اگر نبود نظام حكيمانهاى كه پوينده راه نصرت اهل ايمان و زمينهساز پيروزى پيروان مكتب قرآن است، آن همه نيروهاى كفر كه همگى ملّت واحدهاند(7) اين نهضت نوظهور را از همان آغاز، در نطفه خفه مىكردند و اين، با سنت نظام الهى، سازگار نبود(8).
ستيز همهجانبه حق و باطل به اوج رسيده بود. آنچه نيروهاى حقمدار را به هم مىپيوست، خودِ حق بود، نه معيارها و ملاكهاى ديگرى از قبيل خويشاوندى و زبان و خاك و وطن و نژاد و قبيله و طايفه و رنگ پوست و... در جبهههاى باطل هم آنچه نيروها را به هم مىپيوست، خودِ باطل بود. بنابراين به فرمايش اميرالمؤمنينعليه السلام(9)، برادركشى و پدركشى و فرزندكشى و عموكشى، از كارهاى روزمرّه بود. هيچكدام از دو جبهه از خويشاوندكشى ناراحت و آزردهخاطر نبودند. تنها خشنودى آنها در اين بود كه خونى از طرف مقابل ريخته شود و رقيبى از پاى درآيد و پرچمى بر زمين افتد. گاهى پيروزى از آنِ اهل حق بود و گاهى از آنِ اهل باطل. اگر نظام هستى كه بر پايه حق استوار است(10) نظامى بىتفاوت بود، بايد اين شكست و پيروزى متقابل، همچنان ادامه مىيافت و هرگز بر پيروزى يكى شاد و بر شكست ديگرى غمگين نمىشد. نه لبخندى مىزد و نه اشكى مىريخت.
و اگر نظام هستى بر پايه باطل استوار بود، بر شكست اهل حق، شاد و بر شكست اهل باطل غمگين بود. اگر اشكى داشت، نثار راه شكستخوردگانى مىكرد كه هماهنگش باشند و اگر لبخندى داشت بر شكستخوردگانى به نمايش مىگذاشت كه با راه و رسمش ناهماهنگ باشند. نه آن است و نه اين. نه بىتفاوتى و نه گرايش به باطل. نه هر دو را يكسان مىبيند و نه نگاه محبتآميز خود را به جبهه باطل هديه مىكند؛ چراكه به باطل آفريده نشده است(11). مهم اين است كه اهل حق، از استقامت خود، ذرهاى نكاهند و شكستها را مقدمه پيروزى بدانند و در فراز و نشيبها، همچون پولاد؛ آبديده شوند و تزلزل و اضطراب به دل راه ندهند و روز به روز، گامها را استوارتر سازند تا به چشم دل، نزول فرشتگان را تماشا كنند و به گوش جان، مژده پيروزى را از زبان آنها بشنوند(12).
اميرالمؤمنينعليه السلام پس از بيان فراز و نشيبهاى مبارزاتى، فرمودند:
«فلمّا رأى اللّه صدقنا أنزل بعدوّنا الكبت و أنزل علينا النّصر حتّى استقرّ الإسلام ملقياً جرانَه و متبوّءاً أوطانه(13)».
«همين كه خداوند، صدق و اخلاص ما را در بوته آزمون مشاهده فرمود، بر دشمن ما خوارى و شكست نازل كرد و بر ما فتح و پيروزى فرو فرستاد، تا اينكه اسلام استقرار يافت و گردن و سينه خود را بر زمين نهاد و در هر شهر و ديارى، وطن گرفت».
اگر جهان هستى در برابر زير و رو شدن حق و باطل و پيروزىها و شكستهاى متقابل، نهادى آرام و خونسرد بود يا همسنخ و همسلك حزبالشيطان و اهل باطل بود، چگونه نيروهاى غيب و فرشتگان اكرام شده(14) بر مردان و زنان مقاوم و پايدار در راه ايدهها و اهداف الهى نازل مىشدند و آنها را مژده مىدادند؟
اگر خداوند، اين نظام را در مسير پيروزى حق و حقيقت قرار نداده و اگر عدالت و حكمت را بر آن، حاكم نكرده بود، چگونه اميرالمؤمنينعليه السلام به نقل خاطراتى شيرين از دوران دفاع مقدس مىپرداخت و از اينكه در بوته آزمايش، جمعى مخلص، سرافراز و موفق از كار درآمدهاند و مشمول نزول فتح و پيروزى از جانب خداوند شدهاند، سخن مىگفت؟
افسوس كه اين راه ادامه نيافت و شهوات غالب شد و مجاهدتها و استقامتها
اكنون ما مسابقه حيوانات را برگزار مىكنيم و براى سگها و گربههايى كه در اين مسابقات، خودى نشان مىدهند، جوايزى در نظر مىگيريم و به افتخارشان شادىكنان، كف مىزنيم؛ آنهم در حالت اختلاط زننده زنان و مردان بلهوس! آرى! در مراسم اين مسابقه، سگ با وقارى كه دستورات صاحبش را مو به مو اجرا كرده بود، براى صاحبش افتخار آفريد و زنى اعلام كرد كه براى گربهاش غذاى هفتگى را از تركيه سفارش مىكند. اين مراسم در دارآباد تهران برگزار شد.
به قعود و عزلت مبدل گرديد و روز گرفتارى اهل حق فرا رسيد و اگر از اول چنين بود، آن پيروزىها و افتخارآفرينىها هم تحقق نمىيافت. از اينرو حضرتشعليه السلام فرمودند:
«و لعمرى لو كنّا نأتى ما أتيتم، ما قام للدّين عمود و لا اخضرّ للإيمانِ عودٌ(15)».
«به جان خودم سوگند كه اگر ما هم مانند شما رفتار مىكرديم، نه براى دين، ستونى استوار مىشد و نه براى ايمان،درختى سرسبز و شاداب مىگشت».
اگر نگاهى گذرا به مبارزاتى كه به پيروزى انقلاب اسلامى انجاميد بيفكنيم و اگر مرورى بر دوران هشت سال دفاع مقدس و جنگ تحميلى داشته باشيم، رمز كلمات اميرالمؤمنينعليه السلام را در زمان خودمان آشكارا شهود مىكنيم.
آن فداكارىها و دلاورىها و خلوص و اخلاصى كه در مبارزه با رژيم منحط پهلوى تحقق يافت، توانست در برابر قدرت مادى و امكانات مالى و پشتوانههاى جهانى، به پيروزى برسد و همه موانع را از پيشرو بردارد و نظام مقدس اسلامى را استقرار بخشد. حادثهاى كه در صحراى طبس اتفاق افتاد و شكست مفتضحانهاى كه براى نيروهاى آمريكايى به بار آورد، نشان بارزى از نزول خوارى و پريشانى بر دشمن و نزول پيروزى و ظفر و نصرت بر ملّت ايران بود. اين قضيه، شبيه قضيهاى بود كه براى «اصحاب فيل» اتفاق افتاد. فيلسواران مغرور آمده بودند كه كعبه را ويران كنند و خداوند به وسيله سنگريزههايى كه پرندههاى «ابابيل» بر سرشان باريدند، هلاك و تار و مارشان كرد(16).
در دوران جنگ تحميلى، اهل بصيرت، دستهاى غيبى را شهود مىكردند و آثار فتح و ظفر و نصرتى را كه آن دستها از پيش خدا مىآوردند، با چشم ظاهر مىديدند و اينها نبود مگر به بركت اينكه ملّتى با عزم راسخ و توكّل به خدا به ميدان آمده و در بوته آزمون، حقيقت اخلاص خود را نشان داده بود.
و ما اينك در بعضى از امور و در پارهاى از اماكن و در بخشى از برنامهها چيزهايى مشاهده مىكنيم كه خلاف آن روحيه است. اكنون ما مسابقه حيوانات را برگزار مىكنيم و براى سگها و گربههايى كه در اين مسابقات، خودى نشان مىدهند، جوايزى در نظر مىگيريم و به افتخارشان شادىكنان، كف مىزنيم؛ آنهم در حالت اختلاط زننده زنان و مردان بلهوس! آرى! در مراسم اين مسابقه، سگ با وقارى كه دستورات صاحبش را مو به مو اجرا كرده بود، براى صاحبش افتخار آفريد و زنى اعلام كرد كه براى گربهاش غذاى هفتگى را از تركيه سفارش مىكند. اين مراسم در دارآباد تهران برگزار شد(17).
منتظران ظهور بايد همچون سربازانى باشند كه فرمانده به آنها فرمان آمادهباش داده و هر لحظه آمادهاند كه به سوى دشمن يورش برند.
مگرنه با واگذارى بخشى از فعاليت وزارت ارتباطات به بخش خصوصى، بسيارى از كاركنان زن، با وضعيت بسيار زنندهاى در اين محيطها حاضر مىشوند و كسى هم به اعتراضات مردم، توجهى نشان نداده است(18)؟!
در شهر هشتگرد، شبهاى 25 تا 28 ارديبهشت به مدت چهار شب كنسرت موسيقى بدون مجوز با حرمتشكنىهاى گسترده اجرا شد. البته اعتراض مردم شهر درخور تحسين و تقدير بود(19).
پخش كتابهاى غيرمجازى چون «آيا خدا مرده است؟» و «ايران پس از 1400 سال» و غيره از توطئهاى گسترده عليه مقدسات، خبر مىدهد(20).
چرا راه دور برويم؟ نيمه شعبان در ميان اعياد شعبانيّه، برجستگى خاصى دارد. توده مردم در اين عيد بزرگ، شعور مذهبى خود را با شعار توأم مىكنند و بهطور خودجوش، كوچهها و خيابانها و اماكن مقدس مذهبى را مىآرايند و منطرهاى زيبا و روحانگيز به آنها مىبخشند. در اين ميان برخى از افراد، فرصتطلبى مىكنند و با برگزارى مراسمى مبتذل، همراه با سوت و كف و رقص، قلب مبارك امام عصر و دوستان واقعى و عاشقان مخلص را مىآزارند. شبيه آنچه عربها در عصر جاهليّت به عنوان طواف كعبه مرتكب مىشدند و نمازشان سوت كشيدن و كف زدن بود(21) و ما شاهد بوديم كه شبى در ساعت تحويل سال نو گروهى در مسجدالحرام كف زدند و آبروريزى كردند! متأسفانه ايادى استكبار هم براى كمرنگ كردن احساسات لطيف توده مردم، به ياران اندك خود اعلام كردند كه در روز جمعه 10 مهر (15 شعبان) با 50 هواپيما وارد تهران مىشوند و كار را يكسره مىكنند و آنها وظيفه دارند كه در ميدان انقلاب تهران روزها تجمع كنند و «منتظر»! باشند كه حادثهاى بزرگ اتفاق مىافتد! رهبرى اين جريان بر عهده ديوانهاى پنج همسرى بود به نام فتحاللّه يزدى كه به فارسى «اهورا پيروزى يزدى» ترجمه شده است. اينها همه در حالى بود كه هواپيماها و هليكوپترهاى آمريكايى، شهر مقدس سامرّاء و زادگاه مطهر امام غايب و مهدى منتظر را بمباران مىكردند. نتيجه اين يورش وحشيانه 110 كشته و 180 مجروح بود(22). شايد هم ما مقصريم. درست است كه انتظار ظهور در شعورها به خوبى نفوذ كرده و در شعارها تجلّى يافته و دعاى ندبه و فرج و توسّل و حضور ميليونى عاشقان مهدى در مسجد مقدس جمكران، از رواج و رونق ستايشانگيزى برخوردار گشته است. ولى آيا انتظار ظهور در عمل ما هم رسوخ پيدا كرده و آيا به سوى ظهور، گام برداشتهايم؟ آيا رفتار ما همچون شعور و شعار ما به سوى ظهور است؟ آيا در اخلاق، اقتصاد، سياست، معاشرت، خدمت، طاعت، عبادت، فرهنگ، تعليم و تربيت و ساير امور، رفتارمان بهطور كامل، رفتار يك منتظر است يا با رفتار كسانى كه در شعور و شعار از فلسفه انتظار فاصله بسيار دارند، همسان و همسوييم؟ منتظران ظهور بايد همچون سربازانى باشند كه فرمانده به آنها فرمان آمادهباش داده و هر لحظه آمادهاند كه به سوى دشمن يورش برند. آرى:
«المنتظرُ لأمرنا كالمتشحّط بدمه فى سبيل اللّه(23)».
«منتظر فرج ما همچون مجاهدى مىباشد كه در راه خدا در خون خود غوطهور شده است».
راستى اگر فرصتطلبان ضد مكتب انتظار و مهدويّت، بيشتر از اين فرصت يابند، چه پيش خواهد آمد؟ آيا به سرنوشت عراق و افغانستان گرفتار نخواهيم شد؟ اميرالمؤمنينعليه السلام به مردمى كه از راه و رسم و سيره گذشتگان، انحراف جسته بودند، فرمودند: «و أيمُ اللّهِ لتَحْتَلِبُنَّها دماً و لتُتْبِعُنَّها ندماً(24)».
«به خدا سوگند كه از اين رفتار ناپسند (به عوض شير) خون خواهيد دوشيد و در پى تسلّط دشمن دچار پشيمانى خواهيد شد». مبادا از وعدهها و نويدهاى حتمىالوقوعى كه خداوند به مؤمنان و صالحان داده، غفلت كنيم و خود را از شمول آن وعدهها خارج سازيم. قبل از وقوع قيامت، دورانى فرامىرسد كه دوران حاكميّت صالحان و جهانى شدن اسلام و برقرارى عدل و داد در سراسر جهان است(25). ما هر اندازه كه خود را به لحاظ عملى در مسير ظهور منجى الهى قرار دهيم به تحقق آن دوران نزديكتر مىشويم. بلكه پرچم فتح و پيروزى، بر بازوان ما برافراشته مىشود و اين، كم شأن و مقامى نيست. انقلاب ما مقدّمه آن انقلاب است. به هوش باشيم كه منحرفش نكنند.
1) فطوّعَتْ له نَفْسُهُ قَتْلَ أخيهِ فَقَتَله. (مائده، 30).
2) ممّا خطيئاتهم أُغرقُوا فأُدْخلوا ناراً.... (نوح، 25).
3) قلنا يا نارُ كُونى بَرْداً و سلاماً على ابراهيمَ. (انبياء، 69).
4) و لقد أَوحينا الى موسى أنّ أسرِ بعبادى فَاضْرِب لهُم طريقاً فى البحرِ يَبَساً لا تخاف دركاً و لا تخشى. (طه، 77).
5) فبما نقضهم ميثاقهم و كفرهم بآيات اللّه و قتلهم الأنبياء بغير حقّ و قولهم قلوبنا غلفٌ بل طبع اللّه عليها بكفرهم فلا يؤمنون إلاّ قليلاً. (نساء، 155).
6) و قولهم إنّا قتلنا المسيح عيسى ابن مريم رسول اللّه و ما قتلوه و ما صلبوه ولكن شبّه لهم.... (نساء، 157). 7) الكفر ملّة واحدة.
8) ما كان اللّه ليذر المؤمنين على ما أنتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيّب و ما كان اللّه ليطلعكم على الغيب ولكنّ اللّه يجتبى من رسله من يشاء.... (آلعمران، 179).
9) نهجالبلاغه، خطبه 56.
10) وَ ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما إلاّ بالحقّ.... (حجر، 85).
خلق السموات و الارض بالحق تعالى عمّا يشركون. (نحل، 3).
11) ربّنا ما خلقت هذا باطلاً.... (آلعمران، 191).
و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلاً. (ص، 27).
12) الذين قالوا ربّنا اللّه تتنزّل عليهم الملائكة ألاّ تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنّة الّتى كنتم توعدون. (فصّلت، 30). 13) نهجالبلاغه، خطبه 56.
14) سبحانه بل عبادٌ مكرَمون... . (انبياء، 26).
15) نهجالبلاغه، خطبه 56.
16) المتر كيف فعل ربّك بأصحاب الفيل
ألم يجعل كيدهم فى تضليل
و أرسل عليهم طيراً ابابيل
ترميهم بحجارة من سجّيل
فجعلهم كعصفٍ مأكول. (سوره فيل).
17) روزنامه شما، شماره 381، 9/7/83.
18) اخبار ويژه زنان، شماره 22.
19) همان.
20) همان.
21) وَ ما كان صلوتهم عند البيت إلاّ مكاءً و تصدية... . (انفال35).
22) كيهان، 11/7/83، 16 شعبان 1425.
23) بحارالانوار، ج 10، ص 104.
24) نهجالبلاغه، خطبه 56.
25) قال رسولاللّهصلى الله عليه وآله: لا تقوم السّاعة حتّى يملك رجلٌ من أهل بيتى يواطىء اسمه اسمى و خُلقه خُلقى فيملأها قسطاً و عدلاً كما مُلِئَتْ ظُلماً و جوراً. (الامام المهدى عند اهل السّنّة، ص 464، إعداد المجمع العالمى لأهل البيت)